۲ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

شلوارک لاغری هات شیپر

 

شلوارک لاغری هات شیپر

 

شلوارک لاغری هات شیپر، یکی از جدیدترین محصولات لاغری در جهان می باشد که بخاطر کارایی بسیار بالای آن در چربی سوزی و از بین بردن بافت های چربی بدن بخصوص رانها و پهلوها، در سراسر جهان از شهرت بسیار بالایی برخوردار شده و به یکی از پرفروشترین محصولات لاغری، بدل گشته است.

شلوارک لاغری هات شیپر

شلوارک لاغری هات شیپر، بخاطر ویژگی های منحصر بفردش، از تاثیر گذاری بی غیدو شرطی در لاغر کردن پایین تنه بدن برخوردار است. شلوارک هات شیپر hot shapers  از الیاف نرم مخصوص لباس های ضد سرما و با استفاده از تکنولژی نانو تهیه شده است به همین خاطر به محض پوشیدن شلوارک لاغری هات شیپر و با انجام کمترین مزیان تحرک بدنی، مانند نرم های سبک و پیاده روی، بدن شروع به تعریق کرده و بافت های چربی موجود در قسمت های ران و پهلو، شروع به آب شدن می نمایند.شلوارک لاغری هات شیپر Hot shapers قابل استفاده برای زمان ورزش ، حرکات موزون ، نرمش ، ایروبیک و ... می باشد که باعث کاهش وزن بیشتر و افزایش چربی سوزی و نتایج بهتر از حرکات ورزشی و ... می گردد.
اگر به دنبال راهکاری ساده و بی خطر و بدون عوارض جانبی برای لاغری و تناسب اندام خود می گردید شلوارک لاغری هات شیپر بهترین نوع محصول در جهان برای شما خواهد بود.

شلوارک لاغری هات شیپر hot shapers ساخته شده از الیاف نرم و با بحره گیری از تکنولوژی نانو،مناسب برای استفاده در هنگام ورزش،نرمش،پیاده روی و ... جهت چربی سوزی و لاغر کردن شکم و پهلوها می باشد.

مواد و الیاف مخصوص به کار رفته در هات شیپر باعث افزایش درجه حرارت بدن در نتیجه تعریق زیاد بدن می شود و کمک فراوانی به چربی سوزی و تناسب اندام شما می کند این گن تاثیر مستقیمی بر روی چربی سوزی نواحی شکم،پهلو و ران ها دارد شلوارک لاغری هات شیپر، در مدت زمان کوتاهی به یکی از پرفروشترین محصولات کاهش وزن و لاغری بدل شده است.
این شلوارک لاغری نوعی گن محسوب می گردد که دمای بدن را افزایش داده و موجب تعریق بدن می شود.
اگر به دنبال راهکاری آسان و بی خطر و بدون عوارض جانبی برای لاغری و تناسب اندام خود می گردید شلوارک هات شیپر گزینه مناسب پیش روی شما خواهد بود. این شلوارک لاغری امتحان خود را بخوبی پس داده و افراد زیادی به کمک آن توانسته اند تا از شر چربی های اضافی بدن خود رها شوند.
استفاده از این گن به طور مداوم سبب بهبود نتایج ورزشی و کاهش وزن شما می شود.
 

 شلوارک لاغری هات شیپر

ویژگی های کلیدی شلوارک هات شیپر hot shapers:
محصول جدید با کارایی بهتر
ساخته شده از الیاف مخصوص لباس های ضد سرما و با بحره گیری از تکنولوژی نانو در تولید آن
تاثیر مستقیم بر روی نواحی شکم ، پهلو وران ها
بالا بردن حرارت برای چربی سوزی بیشتر
استفاده راحت وبهبود نتایج ورزشی
هرچقدر بیشتر عرق کنید تناسب اندام بیشتری به دست خواهید آورد
این شلوارک لاغری جدیدترین محصول هات شیپر Hot SHapers می باشد
این گن لاغری طوری طراحی شده است که دمای بدن را افزایش داده و باعث تعرق می شود
به همین دلیل نواحی دور شکم ، ران و باسن تحت فشار قرار گرفته و باعث چربی سوزی می شود


دستورالعمل‌های شستشوی شلوارک لاغری هات شیپر:
پیشنهاد میشود که بعد از هر بار استفاده شسته شود، مخصوصاً بعد از ورزش. در آب سرد و با استفاده از مواد شوینده نرم آن را بشویید سپس آن را آب کشیده و خشک کنید.
شستشوی دستی‌ در آب ۳۰ درجه سانتیگراد.
شلوارک هات شیپر را نباید با آب داغ شستشو داد و درجه حرارت مناسب برای شستشوی آن 30 درجه سانتیگراد می باشد.

شلوار هات شیپر نباید توسط خشکشویی ها شسته شود و شستن آن تنها با دست باید صورت پذیرد.

۰۴ تیر ۹۵ ، ۱۹:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد رضایی

رفت و یک ثانیه هم پیش خودش فکر نکرد

آغوش پیراهنی نیست
که لکه ی یک کدورت کوچک
یا نخکشِ خنکای یک خاطره
دلیلی برای تعویض آن باشد!

مثل یک قلعه که بی برج و نگهبان باشد
بر دلم سخت شبیخون زد و تسخیرم کرد

تا خبردار شد از قصّۀ وابستگی ام
بر دلم مهر جنونی زد و زنجیرم کرد

به سرش زد که دلم را بفروشد، برود
قصدش این بود که یک مرتبه تعمیرم کرد!

سنگی از قلب خودش کند و به پایم گره زد
سنگدل رفت و ندانست زمینگیرم کرد

رفت و یک ثانیه هم پیش خودش فکر نکرد
که چه با این دل "لامصّب" بی پیرم کرد... 
سونیا نوری

آغوش چوبکی
در دوی امدادی نیست
که رفیقان و رقیبان
دست به دستش کنند و آنگاه
که به هدف خود رسیدند
در گوشه ای رها...

آغوش آرامگاهِ مقدس همیشه ای‌ست
تا در میان بازوان کسی که دوستش داری
در میان بازوان کسی که دوستت دارد
طعم خوش آرامش را احساس کنی ...

مرا از هر راهی که به این روشنفکری تو می رساند
دور کن
مرا به کریه ترین صفتی که می شناسی
مرا به نام متحجرترین مرد تاریخ
خطاب کن

که من از مفهوم تجربه ای که
به معنای جا گذاشتن تکه تکه ی تو
در آغوش دیگران است بیزارم!

مادرم خوشبخت است به خودش می بالد
پسرش مدتهاست به تو می اندیشد

پل عابر خیره به خیابان مانده
در روانش غوغاست به تو می اندیشد

خانه وقتی خالیست پنجره بارانیست
استکانم تنهاست به تو می اندیشد

کودکی با لبخند مادرش را بوسید
خواب نازش گویاست به تو می اندیشد

از خودم می پرسم چه کسی می فهمد
ماه وقتی زیباست به تو می اندیشد

پ.ن: با انتهای این شعر (نسخه کتاب) ارتباط برقرار نکردم بنابراین آخرش رو حذف کرده و کمی هم جملاتش رو جابجا کردم که به نظرم الان معتدل تر شده و ادبی تر شده.


برچسب‌ها: اشعار مصطفی زاهدی، کتاب دست هایش بوی نرگس می داد
پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 09:02 ق.ظ

تنهایی

نمی‌دانم

در کجای عشق، ایستاده‌ام!؟

خوب است یا بد؟

 

اما دلم دیگر برایت

تنگ نمی‌شود،

نمی‌تپد!

 

نم‌نم

به لطفِ گریه

از "غم" گذشته‌ام...

من به تَرکِ عادت‌ها

عادت کرده‌ام؛

 

بر گشته‌ام

به اوّلِ اوّلِ آشنایی

به همان روزهای بی"تو"یی

تنهایی.. تنهایی.. تنهایی...

 

"مینا آقازاده"


برچسب‌ها: اشعار مینا آقازاده
چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 07:18 ق.ظ

هوای تو

با تو معجزه ای بود که با آن
به رسالت تو ایمان آوردم!
از آن لحظه که در چشم هایم خیره شدی و
دستم را گرفتی و
در برم کشیدی،
ماه در چشم هایم خانه کرد و
دستم عطر باران گرفت و
آغوشم امن ترین جای جهان شد !
هوای تو مُسری بود
وگرنه
من از خود چیزی به همراه نداشتم
و از همان لحظه بود
که به چشم همه آمدم

"مصطفی زاهدی"

 

از کتاب: دست‌هایش بوی نرگس می داد


برچسب‌ها: اشعار مصطفی زاهدی، کتاب دست هایش بوی نرگس می داد
چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 07:14 ق.ظ

هیچ گاه نفهمیده ام ...

هیچ گاه

نفهمیده ام

دوست داشتن چرا این همه

غم انگیز است!؟

 

هیچ گاه

نمی‌فهمم

چرا می‌گویند

آدمها با قلب‌هایشان عاشق می‌شوند؛

 

وقتی که من

همیشه عشق را،

در گلویم احساس می‌کنم...!

 

"هستی دارایی"


برچسب‌ها: اشعار هستی دارایی
چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 07:06 ق.ظ

آنکه دوستش داشتم

آنکه دوستش داشتم
پرنده ای بود
بر شیار گونه هایش رد پای آسمانی
رو به جایی که خود هم نمی دانست خودنمایی می کرد!
و من خود را به ندیدن می زدم!

آنکه دوستش داشتم
مسافری بود
همیشه در دست‌هایش چمدانی و
در جیب هایش بلیطی برای نماندن بود
اما از لب هایش حرفی از رفتن نمی ریخت!

آنکه دوستش داشتم
رگ خوابم را در دست داشت
و با همان دست‌هایی که همیشه بوی نرگس می داد
دست بر موهایم کشید و از رفتن گفت...
اما در دست‌های من زنجیری نبود
آغوشم قفسی با خود نداشت و
بوسه ام بر لبانش مهر سکوتی نشد!
فقط لحظه ای نگریستمش و
تنها بر زانوانش گریستم
تنها گریستم و گریستم و او
بر رودخانه ی اشک‌هایم
قایقی به آب انداخت
و از هر آه تلخ و سردم
بادبانش را جانی دوباره بخشید!

آنکه دوستش داشتم
شبی تمامی زیباییش را در کوله باری ریخت و
بی آنکه حتی نگاهی
به آن که پشت سرش
کاسه ای آب در دست نگرفته بود انداخته باشد
رفت و رفت...

و در پی یافتن آنچه خود هم نمی دانست
ذره ذره زیبایی اش را
در آغوش دیگران جای گذاشت!

 
آنکه دوستش داشتم
از ابتدا برای رفتن آمده بود
و برای ماندنش
به همراه من
نه زنجیری بود
نه قفسی
و نه حتی کاسه آبی برای بازگشتن...
و همانگونه که همیشه دوست می داشت مثل همه شد

و به باد سپرد عطر نرگسی دستانش را...

"مصطفی زاهدی"

 

از کتاب: دست‌هایش بوی نرگس می داد / نشر بوتیمار / چاپ اول 1394


برچسب‌ها: اشعار مصطفی زاهدی، کتاب دست هایش بوی نرگس می داد
سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 07:40 ق.ظ

نامه های احمد شاملو به آیدا - 5

 آیدا، امید و شیشه ی عمرم!
با این که وقت تنگ است و کار بی انتهاست، با این که باید از حالا (به نظرم ساعت از نیم بعد از نصف شب گذشته باشد) شروع به کار کنم، و با این که هر دقیقه را باید غنیمت بشمرم، نمی توانم خودم را راضی کنم که چند سطری برایت ننویسم و با آن که هم الان یک ساعت هم نیست که از تو دور شده ام، بی تو باشم.
آیدا جانم!

بدترین روزهای عمرم را می گذرانم. فشار تهی دستی و فشار آن زن بی انصاف بی رحم از طرف دیگر، فشار بانک که پول سفته اش را می خواهد و فشار بی غیرتی و وقاحت این مرد شارلاتان که دو ماه عمر مرا به امروز و فردا کردن تلف کرده است، همه مرا در منگنه گذاشته اند.
از صفر می باید شروع کنم، اما برای آن که به صفر برسم خیلی باید بکوشم. مع ذلک نفس گرم تو، وجود تو، عشقت و اطمینانت مرا نیرو می دهد. پر از امید و پر از انرژی هستم. تو را دارم و از هیچ چیز غمم نیست. از صفر که هیچ، از منهای بی نهایت شروع خواهم کرد و از هیچ چیز نمی ترسم. من در آستانه ی مرگی مأیوس، در آستانه ی "عزیمتی نابهنگام" تو را یافتم؛ وقتی تو به من رسیدی من شکست مطلق بودم، من مرده بودم. پس حالا دیگر از چه چیز بترسم؟
دست های تو در دست من است. امید تو با من است. اطمینان تو با من است. چه چیز ممکن است بتواند مانع پیشرفت من شود؟ کوچکترین لبخند تو مرا از همه ی بدبختی ها نجات می دهد. کوچک ترین مهربانی تو مرا از نیروی همه ی خداها سرشار می کند... یقین داشته باش که احمد تو مفلوک و شکست خورده نیست. تمام ثروت های دنیا، تمام لذت های دنیا، تمام عالم وجود، برای من در وجود "آیدا" خلاصه می شود. تو باش، بگذار من به روی همه ی آن ها تف کنم. بگذار به تو نشان بدهم که عشق، عجب معجزه یی است. تو فقط لبخند بزن. قول بده که فقط لبخند بزنی، امیدوار باشی و اعتماد کنی. همین!
تمام بدبختی های من، بازیچه ی مضحک و پیش پا افتاده یی بیش نیست. تمام این گرفتاری ها فقط یک مگس مزاحم است که با تکان یک دست برطرف می شود... بدبختی فقط هنگامی به سراغ من می آید که ببینم آیدای من، لبخندش را فراموش کرده است. فقط در چنین هنگامی است که تلخی همه ی بدبختی ها قلب مرا لبریز می کند.
آیدای من!

اگر می خواهی پیروز بشوم، به من لبخند بزن. سکوت غم آلود تو برای من با تاریکی مرگ برابر است. به جان تو دست و دلم می لرزد، خودم را فراموش می کنم و به یادم می آید که در دنیا هیچ چیز ندارم. بدبخت سرگردانی هستم که نتوانسته ام امید به پیروزی را حتی در دل بزرگ و قدرتمند آیدای خودم به وجود آرم...
لبان بی لبخند تو، آیدا! لبان بی لبخند تو پیروزی بدبختی است بر وجود من.
بگذار من به بدبختی پیروز بشوم.
لبخندت را فراموش مکن آیدا،
لبخندت را فراموش مکن
...
از این بحران بیرون می آییم. و پس از آن، من باید به ناگهان قد برافرازم... من بسیار عقب افتاده ام. باید کومکم کنی که این عقب افتادگی را جبران کنم... وقت کم و راه دراز است، باید قدم های بلند بردارم. مرا به جلو بران! کومکم کن! فقط با لب هایت، فقط با لبخندت، فقط با آغوش پر مهرت. با نگاهت و با ملاحتت.
لبخند بزن!
همیشه لبخند بزن!
با امید به عشق تو حالا شروع به کار می کنم.


شب به خیرـــ احمد تو
جمعه 27 مهرماه 41

 

از نامه های "احمد شاملو" به آیدا

 

کتاب: مثل خون در رگ های من

نامه های احمد شاملو به آیدا



برچسب‌ها: اشعار احمد شاملو، نامه های احمد شاملو به آیدا، نامه های عاشقانه، کتاب مثل خون در رگ‌های من
سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 07:31 ق.ظ

مرا با دست‌هایت ببوس

مرا با دست‌هایت ببوس

با چشم‌هایت..

 

با لب‌هایت

برایم حرف بزن

با دهانت مرا تصاحب کن...

 

هیچ مردی

با صفحه دوم شناسنامه

مالک قلب زنی نخواهد شد...!

 

"مینو نصرالهی"


برچسب‌ها: اشعار مینو نصرالهی
دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 11:52 ق.ظ

چیزی شبیه باران

خدا بعضی ها را

از چشمهای‌شان آفریده

اول چشم‌های مرا آفریده مثلا

بعد زل زده توی مردمک‌هایم

و با خودش گفته

باید چیزی شبیه باران بیافرینم

که دست از سر این دو تا دایره ی محزون برندارند!

بعد

برای چشم‌هایم صورتی کشیده

دست

پا

قلب

و گفته این آدم حتما باید زن باشد

ابْر مونثی

که یک عمر ببارد

گاهی

سر بر شانه ی کوهی

و گاهی

در عمق تنهایی...


"رویا شاه حسین زاده"

 

از کتاب: صدای زنگ در آمد

---------------------------------------------------

پ.ن: این کتاب یکی از کتاب های خوبیه که نمایشگاه کتاب امسال خریدم. دست مریزاد به خانم شاه حسین زاده.


برچسب‌ها: اشعار رویا شاه حسین زاده، شعر باران، شعر تنهایی
دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 09:19 ق.ظ

برای زیستن دو قلب لازم است

برای زیستن دو قلب لازم است
قلبی که دوست بدارد، قلبی که دوستش بدارند
قلبی که هدیه کند
قلبی که بپذیرد
قلبی که بگوید
قلبی که جواب بگوید
قلبی برای من، قلبی برای انسانی که من می‌ خواهم
تا انسان را در کنار خود حس کنم


دریاهای چشم تو خشکیدنی است
من چشمه یی زاینده می خواهم
پستان هایت ستاره های کوچک است
آن سوی ستاره من انسانی می خواهم
انسانی که مرا برگزیند
انسانی که من او را برگزینم
انسانی که به دست های من نگاه کند
انسانی که به دست هایش نگاه کنم
انسانی در کنار من
تا به دست های انسان نگاه کنیم
انسانی در کنارم، آینه یی در کنارم
تا در او بخندم، تا در او بگریم.

...

"احمد شاملو"

برچسب‌ها: اشعار احمد شاملو، انسان
شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 11:46 ق.ظ

نامه های احمد شاملو به آیدا - 4

آیدای خودم، آیدای احمد.

شریک سرنوشت و رفیق راه من!

به خانه ی عشقت خوش آمدی! قدمت روی چشم های من! از خدا دور افتاده بودم؛ خدا را با خودت به خانه ی من آوردی.


- سرد و تاریک بودم، نور و روشنایی را به اجاق من باز آوردی.- زندگی، ترکم کرده بود؛ زندگی آوردی. صفای قدمت! ناز قدمت! عشق و پاکی را به خانه ی من آوردی. از شوق اشک می ریزم. دنبال کلماتی می گردم که بتوانند آتشی را که در جانم شعله می زند برای تو بازگو کنند، اما در همه ی چشم انداز اندیشه و خیال من، جز تصویر چشم های زنده و عاشق خودت هیچی نیست.

...

دست مرا بگیر. با تو می خواهم برخیزم. تو رستاخیز حیات منی.

...

هنوز نمی توانم باور کنم، نمی توانم بنویسم، نمی توانم فکر کنم... همین قدر، مست و برق زده، گیج و خوش بخت، با خودم می گویم: برکت عشق تو با من باد!- و این، دعای همه ی عمر من است، هر بامداد که با تو از خواب بیدار شوم و هر شامگاه که در کنار تو به خواب روم .

برکت عشق تو با من باد!

۰۴ تیر ۹۵ ، ۱۹:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد رضایی